سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پدربزرگم دوست دارم

تاریک شد هوا و تو رفتی به شهر نور

بی درد و ترس کردی از این زندگی عبور

**************

از آن زمـــان که فاصــله افتاد بیــن ما

هر شب به یاد قبـــل تو را می کنم مرور

*************

یک چهره داشتی پر از احساس های ناب

یک قلب مطمئن پر از ایمان و عشق و شور

**********

دستی که از لطافت بسیار پینه داشت

عمری پر از شرافت و از کینه هـــا به دور
***************

رفتی اگر چه از نظر چشـــم ماولــی

از یاد ما نمی رود آن چشــمه ی صبـــور

*********

گفتی نمی دهد به کسی مهلتی اجل


خوابیده این شتر در هر خانه ای به زور


ارسال شده در توسط mahsa hossein