سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پدربزرگم دوست دارم

پدربزرگ وقتی که رفتی مادربزرگ کرسی دموده ی ما را داد به احمد اقا سمسار.ان گوشه کنار دیوار شومینه ساخت.یک دست مبل راحتی هم گذاشت جای کرسی.
اینجا همه چیز عوض شده.
از وقتی که دیگر برایم اسفند دود نمیکنی همه اش همین طوری..............
پدربزرگ از وقتی که رفتی من تکه تکه گم می شوم.
همین دیروز بود که دو قدم مانده به صبح فردا گم شد.........


ارسال شده در توسط mahsa hossein